دلشوره
دارم دلشوره میگیرم
وقتی گریه تو چشماته
وقتی حضورِ تنهایی
تن پوشِ سردِ غم هاته
میخوای خورشیدِ بیداری
تو لحظه هات تماشا شه؟
نزار سایه ی تنهایی
قدِ دیوارِ حاشا شه
ببین که توی هر بحران
چقد سایه ظهور میشه
همه روزای تکراری
توی ذهنت مرور میشه
ولی باید مثِ کوهی
جلوی مشکلات ایستاد
ببین که این روزای سخت
چه زود میگذره مثِ باد
نمیخوام توی اون چشمات
همه امواجِ اشک جمع شه
بزار چند لحظه ای بیشتر
دنیامون خالی از غم شه