نگو شاعر شدن زوده
نوشتن دیگه بیهودس
قلم انگار نمی لغزه
خیالم شاعرم اما
کم آوردم تو این لحظه
ببین روح ترانه هام
مثه مرداب گل آلوده
همیشه با خودم می گم
هنوز شاعر شدن زوده
همیشه از خودم دورم
می خوام دنیامو بشناسم
باید پیدا بشم از نو
باید جاری شه احساسم
ولی انگار یه شوقی هست
یه حسی تو دلم می گه
از این فکرا بیا بیرون
بشو یه آدم دیگه
یخای ذهنتو بشکن
نگو شاعر شدن زوده
نذار اون لحظه آدم ها
بگن فکرت چه محدوده
دیگه مرداب شدن بسه
حالا وقتشه دریا شی
قلم برداری و از نو
سراسر غرق رویا شی
حامد کاوه ئیان