☼فنجـــــون نگـــــات☼
نگاهت صاعقه زد رو درخت غم
چشـــــات سیــل محبــت تـــو دلم پـــر کرد
تمومه ریشه های خشکِ پاییزی
از احساســـی که بخشـــیدی تشکــــر کرد
صـدای نم نم ِ بارونو دوسـت دارم
همون وقتی که بــا مـــن هم قدم میشی
تو انگار واسه ی احساس آرامش
داری با بــادو بارون هــــم قســـم میشی
تو فنجون نگات, رویای من حــل شـــد
با تو جریان فال من مفصل شد
با اینکه غصه ها صد بار شکســتــم داد
ولی ویرونه هام با تو مجلل شد
تمام هستی ِ مــن اینــــو بـــــاور کــرد
که جز تو هیچ کسی عشقو نمی فهمه
نباشی زندگـــــی طاعـــون غــم میشه
می میرم توی دنیایی کـــه بی رحمــــه