کلبه ی کاغذی :
توی یه جنگلِ سبزِ آرزو
یه نفر تو بازیِ عشق باخته بود
زیرِ این طغیانِ شاخه های برگ
کلبه ای از جنسِ کاغذ ساخته بود
تو صداش غمِ جدایی موج میزد
تو نگاش بارونِ بی حوصله بود
حسِ تنهایی تو این جنگلِ سبز
واسه ی رهایی از فاصله بود
رویِ این دیوارای کلبه ی دور
تصویرِ تنهایی رو حک کرده بود
میدونس که دلبرش رفته دیگه
اما باز به تنهایی شک کرده بود
هر روزش پر از صحنه ی تکراری
هر شبش لحظه های بی خوابی بود
مثِ یه قایقِ سرگردونی که
اسیرِ نیزارهای مردابی بود
توی یه جنگلِ سبزِ آرزو
یه نفر تو بازیِ عشق باخته بود
زیرِ این طغیانِ شاخه های برگ
کلبه ای از جنسِ کاغذ ساخته بود
حالا اون مدتیه که میدونه
دلخوشی برای یار بی ثمره
میدونه که حتی دیگه قاصدک
عمریه از برگشتش بی خبره
…