زندگی خاموش
زندگی خاموش
عاشقا توو این روزا عشقو سرگرمی می دونن
دیگه حوصله ندارن به پای هم نمی مونن
دنیا تغییر کرده انگار دیگه هیچ چیز سرجاش نیست
آشنایی نمی بینی که کلک توی چشاش نیست
هر چه می بینی تظاهر، هر چه میشنوی دروغه
زندگی خاموش و سرده اما ظاهرش شلوغه
عاشقی توو این زمونه قصه ای توی کتابه
حتی خورشید مثل سابق نمی خنده نمی تابه
حالا پروانه شبا از نور شمع هم می گریزه
شاید عاشق دیگه نیست یا که تب کرده مریضه
اون صفای رنگ آبی توی چشم آسمون نیست
همه از همدیگه دورن دیگه هیچکس مهربون نیست
دیگه اشک چشم ابرا نمیشه نم نم بارون
میشه سیلاب بزرگی میادش توی خیابون
این روزا همه به فکر یه بهانه واسه قهرن
همه با هم چه غریبند گرچه نزدیک توو یه شهرن
——–
این سومین ترانه ایست که قرار میدهم ، البته هر سه آن از کارهای اولیه و قدیمی من است . و تشکر می کنم از دوستانم که صبوری می کنند و این کارها را که خالی از اشکال نیست بر من می بخشند.