موهای فر شده ت خاکستری شدن
انــقـدر حـالِ ایـن روزات بـد شـده
با بوی ا.ل.ک.ل (ه)م مستیت می پره
تا خِرخِره ت پُـر از قرصای خوابه و..
بازم تــمـام شب خـوابـت نمی بره
بـا دسـت رو هـوا خـورشیـد می کشی
زل مـی زنـی بـهـش تـا گـرم تـر بـشی!
انـقـدر تـوو خودت غـرقـی کـه مـمکـنـه..
هرچی که شد بگی، بی شرم تر بشی
موهای فِـر شده ت خـاکستـری شـدن
سی ساله با خودت همبستری، بخند!
انـقـدر خــنــده کــن شــایــد اثــر کُــنـه
چیزی که بـا ولـع سر میـکـشـی یه بند
چـشـمـای قرمـزت تـاریـک مـیشن و..
تـوو خـواب زیــرِ لـب هی حـرف میزنی
پـلکات می پـَرن، هی فحش میدی و..
مـوهـات و میکـشی، از بـیـخ میـکـنـی
از خواب می پـَری توو رختخواب خیس
از تـرس لـکـنـتـت بـازم شرو(ع) شده
تـوو گـوشِ بـالـشت هی جیـغ میزنی:
دنـیـای مـن پـُـر از مــَردای بـی خـوده