خودت خواستی( یه قصه کوتاهه)
خودت خواستی/ که اینجوری/ توو عشقت پوست بندازم
جدا شم از همه دنیا/ به یک رویا بپردازم
خودت خواستی که من هر روز/ بشم عاشق تر از دیروز
حالا مجبوری راهی شی/ منم که قوز بالا قوز
چرا بازم پریشونی/ می دونم دست تقدیره
خودم ساکت رو جم کردم/ دیدم عکسام چه جاگیره
چرا باز گونه هات خیسن/ دلت همپای رفتن نیس؟
ولی تراژدی اینجاس / که من هر لحظه میگم هیس
نکن دل دل عزیز من/ ببین این لحظه ها سختن
چه فرقی می کنه حالم/ چی میشه بعد این رفتن
برو زودتر که شب پیداس/ روو امتداد این جاده
باید تا آخر راهت/ بشینم روی سجاده
شهریور ۹۲