روزای زرد و سرخ و نارنجی
پاییزه و یاد تو می پیچه
توو خاطرات سالها پیشم
دنیا اگه برگرده روزاشو
یک بار دیگه عاشقت میشم
یک بار دیگه کوچه به کوچه
شهرو بدنبال تو می گردم
هرچند سالای زیادی رو
با حسرت دیدار سر کردم
اینکه فقط من عاشقت بودم،اینکه فقط من عاشقت هستم
از تو بتی سنگی برام ساخته، که جای کعبه دل بهش بستم
روزای سخت بی تو بودن ها
یادآور روزای پاییزه
روزای زرد و سرخ و نارنجی
اندوه برگایی که می ریزه
هر سال از تو دورتر میشه
مردی که اسمش رو نمی دونی
یک روز گم میشه رد پاهاش
توو آخرین برف زمستونی
اینکه منو اصلن نمی شناسی،اینکه منو اصلن نمی بینی
از من برات غریبه ای ساخته،که پای شعراشم نمی شینی
می تونه این پاییز اگه باشی
پایان غم های زمین باشه
وقتی تو باشی شعرهای من
می تونه چیزی مثل این باشه:
لبریزم از یک حس ناممکن
سرشارم از از یک آرزوی بکر
من …تو …یه نیمکت…نم نم بارون
پر میشه تنهایی م با این فکر
اینکه هنوزم عاشقت هستم اینکه هنوزم دوستت دارم
اینکه تو هر اندازه بد باشی،از تو محاله دست بردارم…