حبس ابد
تو این سکوت همهمه، ظلمت به قلبم پا گذاشت
تو این هجوم درد و رنج، خنده منو تنها گذاشت
خواستم یکی مرحم بشه، درد منو صدباره کرد
من رو مچاله کرد و باز، قلب منو آواره کرد
با هر نفس با هر صدا، قلبم گروگان غمه
حکم دلم حبس ابد، توی عذاب و ماتمه
پرسه زنون توی دلم، غم ها به من سر میزنن
واسه عذاب بر قلب من، بی وقفه خنجر میزنن
یاری نداده قلبمو، هیچکس به جز تنهایی یم
هر لحظه بی بال و پر و، رسوا به این شیدایی یم
بر من نبار باران غم، هر لحظه سیلاب غمم
من از تبار عاشقی، من سرزمین ماتمم