فرصت نکردم
فرصت نکردم
همه دل واپسیم اینه
که نخوای پیشت بمونم
موقع رفتن نبینی
اشک حسرت روی گونم
من سزاوارش نبودم
تنها شم تو این بیابون
بی تواینجا تک وتنها
همدمم این باد وبارون
دوس دارم بازم برگردم
اما راهی تو نذاشتی
دستای من خالی مونده
نداری توفکرت آشتی
خونه بی تو آواره وحشت
وحشت از تنها شدن ها
این نبود احساس دل من
تنها باغم ها شدن ها
من هنوز فرصت نکردم
عشقت وفریاد بیارم
بگم عاشقت شدم من
تویی تو همراه ویارم