" بیـــــا "
من از بُهتِ چشمای یک پنجره
سپیدی رو میخوام تماشا کنم
نترسم از این سردیِ بی امون
کنارت زمستونُ حاشا کنم
منُ از غمِ تلخِ بی باریِ
درختی که برفاشو پس میزنه
یا گنجشک بی خانمانی که رو
یه شاخه نشسته؛ نفس میزنه
رها کن ! به شوقِ شکوفه زدن
به تن کردن رختِ سبز بهار
به پر پر زدن های گنجشکِ مست
به یک رقصِ زیبا تو این روزگار
تو گرمای خورشیدُ داری ؛ بیا!
خراب کن با دستات منِ برفیُ
بچین عین و شینُ کنارِ یه قاف
شروع کن یه احساسِ چن حرفیُ
بیا ؛ توی قابِ نگاهم بشین
بیا تا ترانه ؛ ترانه بشه
دوباره تولد ؛ دوباره امید
بیا تا غزل ؛ عاشقانه بشه
چه تصویرِ نابی ؛ چه آرامشی
دلم زیر کرسیِّ عشق توِ
چشام خیره به روشنی و امید
من هر روزم آغاز سالِ نوُِ
" مریم جعفرزاده "