تب نزدیک
" به بانو ربانی "
بی هیچ حرفی دیگرکه او خودحرف تازه ی هر ترانه ای است
ای ازخود آغاز ای پایان
مقصود زرتشت ای اهوارایی
دنباله ی اعجاز؛ نور محض
زیبا ترین پنهان وپیدایی
مثل یه شعرتازه دلچسبی
مثل همون حرفی که خاموشه
هرفصل اینجا غرق گل میشه
وقتی خدا رنگ تومیپوشه
از معبد ومسجد نمیدونم
شرط کدوم آیین کدوم کیشی
وقتی برای مومن وبودا
تصویر لبخند خدا میشی
یکباردنیا روبرش گردون
یکبارسمت من قیامت کن
ازهمجمه ی روزای تکراریم
بگذربه قلب من اصابت کن
بگذار گیرحس توباشه
این خالی خاموش این تاریک
یکبار این بخت و برش گردون
ای شوق ویرانگر تب نزدیک