همدست
ثبت وانتشار این کار اجابت دستوره بهترینی بود که خودش میداند و…
میخوان زوری تورو از من بدزدن
میخوان دیگه برایه هم نباشیم
میخوان دستاتو از دستام بگیرن
میخوان هر جور شده از هم جدا شیم
براشون عشق و این حرفا مهم نیست
میگن این قصه ها تویه کتابه
تمومه عشقشون خیلی خلاصست (خلاصه است )
همش چن (چند ) ثانیه رو تخت خوابه
واسم این یه سواله بی جوابه
چجوری "زندگی بی عشق میشه"*
نمیدونم تو این روزایه مرده
برایه هر کسی" چی عشق میشه"*
من و تو واسه هم میمردیم اما
دیگه انگار توام (تو هم ) حالیت نمیشه !!
نمیفهمی برام اشکات سمه
واسم هیچ چیزی خوشحالیت نمیشه
کیه اونکه تورو دزدیده از من ؟
مگه چی داره ، داری مست میشی
تو باید ماله من باشی چجوری ؟!!
داری با دزدها همدست میشی ؟!!
اگه رفتن صلاحه زندگیته
میرم ، شاید با اون خوشبخت باشی
میرم شاید همه آروم بگیرن _
اگه با اون یکی رو تخت باشی
*با احترام به دکتر افشین یدالهی و ترانه زمانه اش ( نه اینکه عاشقی حاله خوشی نیست / نه اینکه زندگی بی عشق میشه / فقط کاش بینه این حسایه مبهم / بفهمم آخرش چی عشق میشه )