تنها ؛ توی ایوون ؛ زیرِ بارون
یه مرد ؛ زیر هجومِ خاطراتش ؛ نشسته ؛ بی حضورت توی ایوون
با هر پُک چشماشو میبنده با درد . . . میگه حتما نشستی زیر بارون
ببین شال تو رو بغل گرفته ؛ داره عطرت رو میبلعه ؛ وجودش
یه عکس یادگاری با همون شال ؛ شده واسش همه بود و نبودش
دلش تنگ میشه حتّی واسه وقتی ؛ که اخم میکردی و هی قهر بودی
یا اون روز که شکستی قابو ؛ گفتی ؛ دیگه میرم از این خونه به زودی
❇ ❇ ❇
تموم جاده ها بن بسته ؛ برگرد
مسیر اول و آخر همین جاست
میترسم گم شی ؛ گرگا در کمینن
بیا برگرد از این راهی که پیداست
❇ ❇ ❇
هنوزم پالتوی قرمز میپوشی ؟ چشات برق میزنه وقتی میخندی ؟
موهای پر کلاغیتو هنوزم ؛ با اون روبان که بت دادم میبندی ؟
من هر شب عکس چشماتو تو این دود ؛ میونِ آسمون نقاشی کردم
چشمام خیس شد با عکسای قدیمی ؛ فراموشم شده که من یه مردم
میدونم دوست داری خیره به بارون؛ بشینی قهوه ی تلخُ بنوشی
دیگه بند اومده بارون ؛ برو تو ؛ یادت باشه لباسِ گرم بپوشی !
❇ ❇ ❇
تموم جاده ها بن بسته ؛ برگرد
مسیر اول و آخر همین جاست
میترسم گم شی ؛ گرگا در کمینن
بیا برگرد از این راهی که پیداست
" مریم جعفرزاده "
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ با تشکر از نگاهِ زیبای " سید ایمان پور حسینی " دوستِ همیشه خوبُ همراهم