تــــنــــهــــایـــی یـــعـــنـــی . . .
سینه م هنوز سنگینه از آهِ پر از حسرت
چشمام هنوز خیسه مث بارونه رو شیشه
حس می کنم از تو سه قرنه دور افتادم
حسی تو دنیا بدتر از اینم مگه میشه ؟
تنهام یه گوشه از اتاق خوابی که تاریکه
حس می کنم بین دو تا دیوار له می شم
حالم بده مث کسی که خواب بد دیده
بی تو تموم بعد از ظهر بی حوصله میشم
رو میز شام هر شب یه بشقابِ / خالی سرجای تو می مونه
از وقتی رفتی خونه هرلحظه / آغشته به سوز زمستونه
تنهایی یعنی حرف با دیوار / مث کسی که سخت مجنونه
از وقتی رفتی کار من اینه/ شب پرسه توی غربت خونه
از خونه بیرون می زنم تو هر خیابونی
هر جا دو تا عاشق ببینم بغض می گیرم
عطر تو اینجا تو هوا پخشه کجایی تو
که ته دنیا دارم پشت سرت می رم ؟
حس می کنم نزدیکتم اما چقد دوری
بین من و تو این خیابونای بن بستن
دارم به هر زوری خودم رو می رسونم بت
اما چه فایده که همه شون با تو همدستن
رو میز شام هر شب یه بشقابِ / خالی سرجای تو می مونه
از وقتی رفتی خونه هرلحظه / آغشته به سوز زمستونه
تنهایی یعنی حرف با دیوار / مث کسی که سخت مجنونه
از وقتی رفتی کار من اینه/ شب پرسه توی غربت خونه