سوژه
بعد از این درد یه دنیا رو دلت سنگینه
نمیتونی به کسی بگیش، خیلی سخته!
دلتُ میزنه معصومیت و بد میشی…
عشقتم با یکی بدتر از خودت، خوشبخته
چقده سخته شریک غم و شادی هاتو
توی آغوش کسی غیر خودت می بینی
اون یه عمره تو و این خونه رو ول کرده ولی
تو دو بشقاب روی میز غذا می چینی…
حاضری بمیری امّا نری از در بیرون
حالا که تو سوژه ی غیبت آدم هایی
خبر تازه ی امروز یه عالم شدی و…
بی هوا، منتظر رسیدن فردایی
هرکی امروز ببینه تو رو با این حالِت
چشمشو روی همه گذشته ها می بنده
با تو می خنده به گرمیّ و خدا میدونه
که چه نیش و طعنه ای پشت همین لبخنده
هیچکی این حالُ نمی فهمه، نمیدونه چرا
حبس خونگی شدی توو خودت و می باری
ساعتی که اینقده کُنده چه درکی داره؟
که بفهمه توو دل بی رَمَقت چی داری
چقده سخته شریک غم و شادی هاتو
توی آغوش کسی غیر خود می بینی…
.:: آریا صلاحی ::.