تاج دنیا
یکی تاجه، یکی بی سر
یکی زندونی مثه من
تو بگو عشق همیشه
چرا گریونی مثه من؟!
یکی با ترانه خوابه
یکی با خیسیه جاده
برگ تقدیر ستاره
توی دست سرد باده
همه با هم نارفیق ان
همه تو قصه ی تکرار
تن پنجره اسیره
توی دست سنگ دیوار
سخته از رهایی گفتن
واسه اونکه کرده عادت
واسه شعری که نوشته
یه جهان بدون قیمت
من میخوای برای شعرام
رنگ تازه ای بپاشم
رنگ سبز عشق و امید
که براش ترانه باشم
چشمه ی شب جهان و
می برم تا فتح دریا
تا که آشتی کنه خورشید
با طلوع صبح فردا
از جهان شب یکی هست
که برای روز بخونه
یکی هست به دست خورشید
دست عشق و برسونه
یکی هست که جنس عشقه
اگه زندونی و تنهاس
ولی با تموم درداش
تو نخ طلوع فرداس
اگه سخته از رهایی
شعر عاشقانه گفتن
دست خورشید و میگیرم
برای ترانه گفتن
منه خسته پر امید
راه فردا رو میسازم
واسه فتح تاج دنیا
اون منم که بی نیازم