بـــــــــانو جـــــــان
شکسته بند بند غرورم ، نجات بانو جان
تو و سکوتو یه بغضی ته صدات ، بانو جان؟
منو یه خواهشو چشماتو بوسه و لبخند
تو و طلسم سکوتو نگات ، بانو جان !
و این سکوت ترانه ام که خوب می دونی …
بهانه های شبانه ام که خوب می دونی …
همیشه غرق بهانه ام که خوب می دونی …
بهانه های نیازِ هوات ، بانو جان
همین که بغضم شکسته یعنی من …
غبار ماتم نشسته یعنی من …
صدای لبخندِ خسته یعنی من …
عجیب تشنه ی خندیدنات ، بانو جان
سکوت کردی و اما هنوزِ شعری که …
تمام قافیه ای تو ، عروض شعری که …
بدون تو نفرین به روز شعری که …
قسم به حافظ و شاخه نبات بانو جان
به غصه غرقی غرور من دیگه …
چه زرق و برقی غرور من دیگه …
نداره فرقی غرور من دیگه …
همیشم خاکم به پات …. بانو جان!