لحظه های با تو
منو از غربت این ثانیه ها
می تونی با یه نگا جدا کنی
می تونی تمام من بشی که باز
منو عاشق همه دنیا کنی
تو برای من شبیه معجزه
"توی لحظه های تردیدی" هنوز
من به تو مومنم و برای من
حس بخشایش خورشیدی هنوز
تنتو به رود قلبم بسپار
تو رو با خودش به دریا می بره
نبض این ثانیه ها دست توئه
توو هوای تو نفس تازه تره
می شه بی تو به امید بودنت
تا ته جاده بی کسی رو رفت
می شه با قطار تنهایی گذشت
از رو انتظار ساعتای هفت*
توی سینه من شکست پر
این روزا حسرت پرواز دیگه س
شاید این فرصت آخری باشه
تو که باشی این یه آغاز دیگه س
پر کن آغوشمو از عطر تنت
تا تن خسته من جون بگیره
روزای سخت نبودن تورو
"لحظه های باتو"، آسون… بگیره!
*
ایستگاه راه اهن خبر داره / از انتظار ساعتای هفت
من گریه کردم تا قطار اومد / من گریه کردم تا قطاری رفت
ایستگاه راه آهن-زهرا ذوالقدر