تقدیر
من و تقدیر می جنگیم ، ته این قصه چی میشه
کدوم پیروز میدونیم ، کدوم سنگیم کدوم شیشه
تو همتقدیر من بودی ، هم آغوشی پر وحشت
از آغوشم جدا کردی ، تن پر درد و پر رعشت
یه عمری تو جهان خود ، من از تقدیر ترسیدم
ولی تو ترس این تقدیر ، همش دنبال تو بودم
من از غم گریه ارث بردم ، تو راحت رد شدی از درد
می خواستم با تو خوش باشم ، همین ارث راهمو سد کرد
من این دلواپسی هامو ، کنار آینه قی کردم
بدون تو چه سرگردون ، من این تقدیر و طی کردم
رسیدم به همون نقطه ، که ما شب رو سحر کردیم
چه سخته ، یه سرابی تو ، من و تقدیر بد آوردیم
همین تنهایی و دوری ، همین حسی که من دارم
اگه تقدیر من اینه ، من از تقدیر بیزارم