شاعر فحاش
انـدازه ی روزای تقـویـمـم
دنیـای تو زندون مـن بـوده
یک ساله از نزدیک می بینم
دنیـات بی اندازه محـدوده
باید به هرچی خوبیه شک کرد
وقتی تو معصومانه می خندی
رو این که تنها ه*ر*زه ی شهری
چشماتو بی شرمانه می بندی
عطری که جا مونده تو آغوشت
تو پـله هـای خـونه می پیچه
هر شب به من سر میزنی امـا
سهم تو از شـبهای من هیچه
شب با تو تکرار یه کابـوسـه
دور از من و تنـهائی من بـاش
کابـوس شبهـای منی، من که
بعد از تو میشم شاعری فحاش
اندازه ی روزای تـقـویمـم
اندازه ی یک عمر نـابـودم
شاید بفهمی حالـم و شـاید
هی لعنتی، من عاشقت بودم
با تشکر فراوان از دوستان خوب و همراهم، رضا معظمی، علیرضا عباسی و سرکار خانم مریم جعفرزاده