بغض لعنتی
این بغض لعنتی امونمو برید
چشای خیس من حال تو رو ندید
حرف شکستنو حرف بریدنه
از وقت رفتنت خواب از چشام پرید
این خونه بعده تو مثل جهنمه
وقتی که نیستی انگار چیزی کمه
ی گوشه ی دنج خون گریه میکنم
اما اینا برات انگار خیلی کمه
دیدن اشک من واسه تو عادیه
میدونی پیش من جای تو خالیه
حرفای آخرو نگو که میزنی
نگو که داشتنت واسم خیالیه
همش تو خوابمی مثل ی عادتی
مثل عقربه های تویه ساعتی
کمی کنارمی اما بازم دوری
وقتی که با منی فکر خیانتی
صدای هق هقم همش تو گوشته
رسم خیانتم انگار تو خونته
چشای پاک من همش تو رو میدید
گفتم که جونه من بسته به جونته
ی روزی داشتنت واسم ی رویا بود
وقتی می خواستمت عشقم ی دریا بود
دیگه نمیخوامت عشقم ی قطره شد
بود و نبودت هم دیگه مهم نشد