چشای خیسِ یه مرد
دوباره شروعِ شب با گریه های بی صــــــــــدا
بستنِ چشـــــمایِ خیسم, تو شـبی بی انـتــــــــها
دوباره شروعِ اشـــــکُ, خـنده از این همه درد
شکستنِ بغض و سکــوت, چشای خیسِ یه مرد
دوباره اشـــــکایِ یـــــخ زده روی گونه ی تــر
شده بودم یه پرنــــده که نه بال داشت و نه پــر
دوباره دســتِ منُ, سیلی به ایـن صورتِ خیـس
مثِ یه مجــــنونی که به یادِ لـــیلا دیگــه نـــیس
دوباره سردِ تنـــــم, تویِ رَگام نمونده خــــــون
دوباره داغِ سرم, تـــب میکنـــم از این جنـــون
دوباره شکل یه مردی که … شاید زنـــده نبود
دوباره سوختنِ پرسوزِ یه شــــرر*, بدونِ دود
دوباره کسی که یک جامِ پر از زهـــــرُ چشـید
دوباره یه مردِ خـــــسته که تو غم هاش میدوید
دوباره سرخیِ خونی که میلغزید روی تخــــت
دوباره چشمی که بسته شد روی روزای سخت
* دوستانی که متوجه مفهوم “شرر” نشدن میتونن بجاش از “شمع” هم استفاده کنن.