((معجزه ی عشق))
این ترانه ی قدیمی رو تقدیم میکنم به خودم،و تموم دوستانی که آسمون زندیگشون اینروزا پر از ابرای تیره ی بی کسی و تنهاییه!
همینجا از عزیزانی که از ترانه های بلند خوششون نمییاد درخواست میکنم این ترانه رو نخونن تا اذیت هم نشن،
( معجزه ی عشق)
ای که با غصه و غمهات،کنج عزلت خونه کردی
از همه دنیا بریدی،گریه رو بهونه کردی
به خیالت که تو دنیا،دیگه هیچکی چشم برات نیست
تو شبای بیکسیها یه ستاره آشنات نیست
دلت از عالم و آدم،دلت از زمونه سرده
تو نگاهه مه گرفته ت،پره غصه..پره درده
میدونم دنیا برات مثل یه زندونه سیاهه
میدونم تو انتظاری،میدونم چشات براهه
میدونم تو آسمون زندگیت،کبوتری نیست
دیگه از اونهمه عشق و مهربونی خبری نیست!
رنگ بی رنگی گرفته،شب وروزای بلندت
وا نشد یه بار به شادی،چشای گلایه مندت
مثله اون مسافری:که نا امیدوبی اراده
واسه رفتن و نموندن،میذاره پاشو تو جاده
مثل یک جزیره ای،خسته میون آب و دریا
که باید تموم عمرش رو بمونه تک وتنها
نازنین غصه نخور،دنیا که یک شکل و یه رنگ نیست
میدونم کمه،ولی پیدا میشه دلی که سنگ نیست
عاشقی سخته،اگه عاشق شدی باید بسوزی
انتظار تلخه باید عمری رو چشم به در بدوزی
گل من گریه نکن بازی روزگار همینه
رو نگاه عاشقت نذار که دلتنگی بشینه
میدونم بد میکنه با منو تو چرخ زمونه
گل من چاره چیه..غصه نخور،نگیر بهونه
بیا فک کنیم که دنیا،واسمون مثله یه خوابه
بخونیم قشنگه،حتی اگه زندگی عذابه
چرا این دوروزه عمرو سر کنیم با چشم گریون
گل من:اشک چشات قیمتیه،نفروشی ارزون!
آسمون زندگی،همیشه ابری نمیمونه
اگه بذر عشقو کاشتی،میزنه یه روز جوونه
گل من غصه نخور،عشق برات مرهم درده
یه امیده واسه اون قلب یخی: تا باز بخنده
به دلم برات شده،این شب تیره سر میاد باز
یه روز از اونیکه واسش منتظری،خبر میاد باز
دوباره میاد یه روزی،که بگی از آرزوهات
میشینه غنچه ی لبخند قشنگی روی لبهات
میرسه سلام گرمت ،به پرنده های عاشق
توی گلدونای خونه،میکاری صد تا شقایق
گل من فک نکنی اینا همش خوابو خیاله
یه روزی عاشق میشی بهم نگو این که محاله
بیا بشکنیم با هم،قلب غمای روزگارو
با همین قلب شکسته مون صدا کنیم خدا رو
به خدای آسمونا، به همین شبای تیره
یه روزی هر چی که بدبختی و غم داری میمیره
دوباره بهار میاد، سرمیکشه تو باغ خونه ت
اونی که دوسش داری،میگرده دنبال نشونه ت
اینا معجزات عشقه،واسه دلهای شکسته
واسه اون چشمای بارونیه عاشقای خسته
……………………
اون مسافری که با یه دنیا غم،هنوز میخنده
به من آموخت،که پرواز قشنگه،نه پرنده
(۲۳/۷/۱۳۸۸) عصر یک روز غم گرفته ی پاییزی