۲۰-
سردمه،این ترانه یخ بسته
تـیـرِ من حـسِ بـهـمنو داره
منجمد میشه واژه رو کاغذ
از تـرانـم تـگـرگ می بـاره
حکمِ اعدامِ من رو امضا کن
تویِ این دادگـاهِ جـنـجـالـی
"فاجعه"نفسِ این قضاوت بود
رای دادی به عــشقِ پوشالی
انـتـخـابِ تـو کـیـش و مـاتـت کرد
تـویِ بـازی یـه "فـاجـعـه" رخ داد
شاهی بودی که واسه یک سرباز
همه ی مهره هاشو داده به باد!
کــوه بودم بـرات که بـا فریـاد
بـهـمنو تـوو وجودم انداختی
بـا تـو من فـاتـحِ جهان بودم
ولی تو جنگِ اوّلو بـاخـتـی
نبشِ قبرِ گذشته نیست امـا
تویِ ذهنت پیِ مـقـصّر بـاش
پُر نکن من رو از دلایـل پـوچ
واسه قلبِ خودت مفسّر باش!
سالِ من گیـر کرده تــویِ سه ماه
وقتی آغوشِ گرمت اینجا نیست
ایـن دمـاسـنـجِ لـعـنـتـی مـونـده
توی بهتِ دمای منفیِ بـیـست!