پدیده ای به نام "سرقت ادبی"!!
سرقت همیشه تصویری زشت را در ذهن هر شخص پدیدار میکند ولو به هر طریقی که میخواهد باشد. سرقت های هنری و البته ادبی نیز ازین قاعده مستثنی نیستند و همواره باعث بروز اختلافات و ناهنجاریها در این عرصه شده اند. مدتی ست بین افراد به ظاهر منتقد و ادیبان و به خصوص شعرا این پدیده ی نا زیبا باعث بوجود آمدن سوتفاهم هایی شده که سر منشا آن نا آگاهی این افراد است.
در ابتدا باید معنی سرقت ادبی و نوع وقوع آن را بشناسیم و سپس به قضاوت بنشینیم.در این هیچ شکی نیست که بسیاری از شاعران جوان؛ مخصوصن ترانه سراهای تازه کار بیشتر ازینکه دنبال کشف های جدید و خلق آثاری بکر و نو باشند؛ دنباله روی آثارشاعران نسبتن قدیمی تر که شنیده و منتشر هستند. اما ریشه ی این مشکل در جای دیگریست که در حوصله ی این بحث نمیگنجد. قصد من روشن شدن و شفاف سازی تفاوتهای بین سرقت ادبی؛تقلید؛تضمین و یا حتی استفاده از ناخودآگاه ذهن است، که هر کدام معقوله ای جدا گانه هستند.
اینکه یک شاعر جوان عینن از یک بند،بیت،مصرع و یا حتی پاراگرافی از شعری که قبلن منتشر شده، بدون ذکر نام صاحب اثر و به صورت آگاهانه در کار خود استفاده نماید بدون شک مصداق بارز سرقت ادبی ست.
گاهی این مصرع، بیت و یا … در ذهن مولف هست و مولف نام صاحب این اثر را نمیداند و یا فراموش کرده،چه بهتر که از استفاده ی آن امتناع کند ودر صورت استفاده ذکر کند که این قسمت از من نیست و نام صاحب اثر نا مشخص است.
گاهی نیز فقط یک تصویر و یا یک کشف زیبا مدتها در ذهن مخاطبی -که خود نیز مولف است- میماند، ملکه ی ذهن او میشود و مدتها بعد با پرداختی تازه تر آن کشف رادر اثر ادبی خود استفاده میکند. این مورد را نمیتوان نمونه ای سرقت ادبی دانست هرچند این اثر از ارزش هنری به مراتب کمتری نسبت به نسخه ی اصلی برخوردار است و کسی که اولین بار کشفی را خلق کرده صاحب اصلی آن است و بهتر است شاعر جوان اشاره ای به اثر اصلی داشته باشد با جملاتی نظیر “با الهام از…” این کار بیشتر در آثار شاعران جوان و تازه کار توجیه پذیر است، زیرا یک شاعر توانا به هیچ وجه از این استفاده ها نخواهد کرد.البته دلیل تمیز شاعران توانا و دنباله رو نیز در همین امر است که شاعر توانمند کشف میکند و شاعران درجه چند! به تقلید از نمونه ی اصلی با پرداخت های گوناگون به آن سر و شکل جدیدتری می بخشند. البته استثنایی هم هست که در این موارد گاهی آن ترکیب و یا تصویر مدتها در ذهن مخاطب ته نشین شده باشد و خود مولف هنگام خلق اثرش آگاهی نداشته باشد که این تصویر را قبلن مطالعه کرده است. گاهی البته پرداخت جدید تر آنقدر قوی تر است که ارزشهای آن کشف به مراتب بیشتر به چشم خواهد امد ولی در هر صورت باز هم صاحب اصلی آن ترکیب کسی ست که برای اولین بار انرا به کار برده…
گاهی یک تصویر و یا ترکیب ادبی کاملن رو و طبیعی جامع بدون هیچ گونه کشف خاصی در اشعار شعرای مختلف با پرداختهای گوناگون مشاهده میشود، که این بسیار طبیعی ست. به طور مثال عاشق شدن، زمین خوردن،نفس کشیدن درختان، باریدن ابرها،تشبیه مرد به کوه درد و هزاران نمونه ی دیگر.
واقعن این یک نوع بیماری است که بخواهیم این موارد را در آثار شعرا سرقت ادبی عنوان کنیم. اخیرن برخی افراد مدعی که هیچ ربطی به ادبیات ندارند؛ در قامت منتقد ادبی، برای اینکه خودی نشان دهند و حرفی زده باشند،این نوع مسائل را مطرح میکنند. این بیشتر زمانی ست که خد را در مقام نقد یک اثر نمیبینند و یا قادر به تحلیل و نقد یک اثر شعری نیستند و با طرح جمله هایی نظیر اینکه “شبیه این مصرع را در مصرع فلان شاعر خوانده ام” و یا ” این ترکیب شما را قبلن به شکلی دیگر در شعری دیگر دیده ام”.
و جالب اینجاست که این جمله ها را برای تعابیری به کار میبرند که کاملن سطحی هستند و ممکن است هر کدام از ما در دیالوگهای روزانه بارها ار آنها استفاده کنیم.
ادبیات دنیای وسیعی ست که متاسفانه این روزها به حواشی اش بیشتر از متن آن پرداخته میشود.ورود افراد کار نابلد بلای جان این هنر تاریخی در مملکت ماست و برخی افراد سودجو مثل آفت صدمه های جدی ای به روح این هنر وارد میکنند. امید است با یک بازنگری و دیدی وسیع تر به این موارد بنگریم و در راستای پیشرفت و بالا بردن سطح ادبیات امروز در این مرز و بوم قدم برداریم.
علیرضا روشنی
تیر ماه ۹۲