ترس ِ مشترک
یک انتظار کوتاه ، برای به هم رسیدن
این درد مشترک نیست ، از سایه ها ترسیدن
گاه شعری بی صدا هم ، هست همیشه بیدار
برای به هم رسیدن ، زنده باد ریتم گیتــــار
من با تو ام عزیزم – اینجا رنگ خون نیست
این خونه رنگ ِ یاد ِ ، سقفش بی ستون نیست
پشت همه ی درها ، بی ترس با خطرها
یک نفر می رقصه ، همراه قاصدک ها
یک نفر مبارز ، می جنگه با بدی ها
تا بریزه خون ِ ظالم ، تا بشکنه قفل درها
دیگر این ترس مشترک را ، همدرد نباش با من
که سهم مشترک از ترس ، درد است و درد ، جانم
خسته از هر انتظاری – هر انتظار کوتاه
رو شده دست جلاد ، رسیده مرگ روباه
یک انتظار کوتاه ، یک حرف بی نهایت
بمیر ولی بیدار باش ، تا لحظه ی شهادت
پشت همه ی درها ، بی ترس با خطرها
یک نفر می غلته ، تو خون شاپرک ها
یک نفر مبارز ، می جنگه با بدی ها
تا بریزه خون ِ ظالم ، تا بشکنه قفل درها
.
.
.
تیرماه ۱۳۹۱
اصفهان
پیام خلج