لحظه موعود
مرهم دستای تو کو زخمیه تن حقیرم
توی هق هق شبونه دارم از غصه میمیرم
ای تو تن پوش ترانه جون پناه خستگی شو
سایه بون مهربونی ، چتر این دلبستگی شو
زیر بارون نگاهت جون میگیره نفس من
من اسیر اون چشاتم ، عشق تو شد قفس من
می رسه لحظه موعود فرصت خوب پریدن
گم شدن از خود و در تو گم شدن ، به تو رسیدن
تا هوای داشتن تو،توی شبهام خونه داره
شوق پرواز روی ابرا من وتنها نمی ذاره
هم ترانه قشنگم ، می رسه لحظه دیدار
تو رو داشتن تا همیشه توی قاب خوب تکرار