آلبوم خاک خورده ی شهر…
خاطره های منو تو
پرشده از تاریکی ها
هوای وامونده ی شب
نفس نداره واسه ما
بغضا چه راحت میخورن
ممیز و دیوونگی
دیگه باید از خودتم
بکنی و بیرون بری!
چقد(ر) خیابونای شهر
دریده و هیز شدن
دیگه جوونی های ما
نمی دونم….چیز شدن!
داروغه های شهرمون
زندونا(ها) رو رنگ میکنن
نقاشای شهرمونم
ابسولی ان….بنگ میکنن!
دیگه چراغ چارراها
واسه همیشه قرمزن
بچگی های پیر شده
پشتِ چراغا قر میدن!
آلبوم خاطرات شهر
پرشده از دردِ دلا(ها)
عکسای دسته جمعی مون
پاره میشن….چه بی صدا
چقد(ر) میریزه برگاشون
درختای تو کوچمون
پاییز که نیستش و لی خب
خزون آوردن واسمون
نفس های سنگین شب
بهار و تابستونو برد
بجاش ولی یه شب اومد
زمستون و پاییز آورد
پنجره ی اتاق من
تب میکنه بعضی شبا
گاهی شبا که آسمون
توش میمیرن ستاره ها
گاهی صدای گریه ها
آروم میشن بعضی شبا
شبایی که تو اوج خواب
خواب میبینن شدن رها
شبایی که تو اوج خواب
خوای میبینن شدن رها…