مفهوم نی
دم رفتن فقط یک لحظه چشماتو
از اون دسگیره در میشه برداری
یه لحظه کافیه تا تو بفهمی که
چی داری از خودت این گوشه میزاری
یه مرد نیمه جون و یه بغل غصه
یه دنیا درد و یه بغضی ترک خورده
همه اون چیزیه که رفتنت حالا
برای قلب تنهام هدیه آورده
نمیدونم کجای قصه بد رفتم
که رفتن تو دلت این قدر شیرین شد
مث برف اومدی آروم و رویایی
مث بهمن چرا این قصه سنگین شد
چراغ خونه خاموش کن دم رفتن
بزار این خونه مثل روزگارم شه
تو که داری می گیری فردام و از من
می خوام این رفتنت پایان کارم شه
یه کم طاقت بیار این قصه مفهوم نیس
باید که آخر قصه رعایت شه
بزار با اون طنابی که دوسش داشتی
تنم همرنگ و همخون هدایت شه
(تنم همرنگ و همخون هدایت شه)
با کسب اجازه از دوست و برادر عزیزم مهدی کامرانی بابت الهام گرفتن این قسمت از ترانه زیبای ایشان
تو این فکری که گم شدن لازمه
خود کشی کنی و هدایت شی