دنیا خودکشی کرده
شبِ زنجیری وحشی
تو آغوشِ سحر مرده
برای دیدنِ فردا
یه عالم خوابشون برده
باید بد باشی این روزا
که خوبی قاتلِ بخته
بقدری بد شده اینجا
که حتی باورش سخته
رو سقفِ روزگار انگار
نشسته سایه ی بختک
به پوچی میرسه راهِ
تمومِ لحظه هات تک تک
شب و روز شکلِ همدیگن
تا اینجا مرزِ کابوسه
تولحنِ آخرین فریاد
صدای برجِ ناقوسه
هوای خونه تب کرده
چشای پنجره خیسه
ببین دستای این کابوس
توی دستای ابلیسه
محبت کن ولی اینجا
محبت مفت نمی ارزه
توی این زندگی گاهی
محبت آخرین مرزه
میخوام فریاد بشم اما
لبای این صدا بستست
بقدری بغضشو خورده
که از طعمِ سکوت خستست
رفیق این جاده رو برگرد
که اینده پره درده
یه روزی با خبر میشی
که دنیا خودکشی کرده
…