شورشی…
چقدر امروز همه اینجا غریبن
نمیشناسم دیگه حتی خودم رو
دیگه دوستی نمونده , حتی اینجا
همه ترجیح میدن دشمن شدن رو
چه خوب باشی چه بد محکوم مرگی
تو دنیایی که حتی مرگ حسوده
همیشه پشت سر آماده هستش
همون که روزی همراه تو بوده
مسیر کج دیگه معنا نداره
بخوای یا که نخوای راهت همینه
همه راه ها تهش تاریک و سرده
شاید اینجا ته راه زمینه
کدوم خنده کدوم شادی کدوم عشق؟
با چشم خیس که خندیدن نمیشه
هزار ساله که فرهاد رفته از یاد
دیگه اینجا کسی عاشق نمیشه
عجب رسمی شده رسم زمونه
باید رو هر چی داری پا بذاری
برای جا نموندن توی این راه
باید حتی خودت رو جا بذاری
باید مغلوب رسم زندگی شی
مث بازیچه ای تا زنده هستی
چقدر تلخه تو این بازی بمونی
وقتی از اولش بازنده هستی
دیگه خستم از این آدم نماها
می خوام دنیای تازه ای بسازم
برم تو عمق رویا غرق شم امشب
می خوام دیگه به زندگی نبازم
می خوام از سر بگیرم سرنوشتو
می خوام شورش کنم تو رسم دنیا
به فریادم میخوام دنیا بلرزه
میخوام باعث یک آشوب شم اینجا
دیگه خستم از این ترس مداوم
واسه یک بار میخوام دنیا بترسه
میخوام بیدار کنم کل زمینو
به نرخ مردنم باشه می ارزه