دهخدا
دهخدای دل من،
معنیِ نام تو را می فهمد
کوچه پس کوچه ی این دل،
نرمیِ گام تو را می فهمد
شاعر و بی خبری از واژه،
همه وزن تو چکد بر دفتر
بت هندو و برهما هم نیز،
مذهبِ عشق تو کرده باور
بر منطق بی منطق تو می چرخد،
این گرد زمین دل واحساس
در کوچکیِ پنجره ی تردیدم،
آن تابش خورشید امیدت پیداس
نَفَس تو، که طعنه به همه عطر خوش دنیا بود
زندگی داد به این تن، شاید آن معجزه ی عیسی بود
دو چشمِ تو دما سنج ندارد که نگاهِ تو همه شعله ی داغ است!
از خوابِ تو بیدار شدم، دیدم و اِی وای، که دیوارِ اتاق است!
مرداد ۸۸