((سراب تو))
((سراب تو))
تو عصیان یه احساسی
شبیه درد یک تبعید
گرفتار یه تعلیقم
که پروازت بهم بخشید
تو آغاز یه دنیایی
که با شب هم قسم بوده
منو درگیر مرگی کن
که شاید باورم بوده
نگاهت زندگیمو برد
به اعماق یه تنهایی
سکوت ممتد خونه
بهم میگفت تنهایی
ورق برگشته بود اینبار
خلاف عشق میرفتی
تو دنبال یه تسکینی
برای ترس میگشتی
لب یک پرتگاه سخت
سرازیر یه تصمیمم
من از ظرفیت چشمات
فقط تردید میبینم
به حکم تو خیال من
پر از آشفتگی میشد
تنم محکوم اعدام
گناه سادگی میشد
تو رفتی سمت دریایی
که لبریز از سیاهی بود
من اما با سراب تو
دلم حالی به حالی بود
تو آغاز یه دنیایی
که با شب هم قسم بوده
منو درگیر مرگی کن
که شاید باورم بوده