فصــــل ســــــرد
تو فصل سرد بی فروغ/همه ترانه ها دروغ
رو پوست شب دس میکشن/نابغه های بی نبوغ
آخر شاهنامه رسید/ کسی رو تو آینه ندید
به هیچ جا پر نمی کشن/ قاصدک های بی امید
پی یه ذره آبادی/ میگردن این بوفای کور
شبیه یک کلاغ شده مترسک زنده به گور
گل شده آب چشمه ها یادت باشه تشنه نشیم
یه شاخه نیلوفر میخوام برای کودک یتیم
بجز یه خاکستر عشق هیچ چیزی تو آتیش نموند
نه بهارو نه زمین، کویر رو هم آتیش سوزوند
ستاره ها یکی یکی دچار یک سقوط شدن
ترانه های من و تو همش نت سکوت شدن
کجا میره قطار ما بروی ریل پوسیده
حتی دل من و تو هم فلز شده توی سینه
مال توئه کدومیک از ستاره های کاغذی
درها به بن بست می رسه تو کوچه های فلزی
واسه کبوتر سفید یه برگ زیتون کافیه
سلطان قلب من کجاس؟ همش یه قصه بافیه