شکست
صدای رعد تو گوشم یه ژانر ِ ترس که می پیچه
نگات سرد ِ داری می گی که هر چی بین ماس هیچه
یه قطره اشک مثه بارون میشینه گوشه ی گونم
نمی شه باورم حرفت نمی خوام نه نمی تونم
شکست لحظه بغضم منو درگیر من کرده
داری میری تو از پیشم تو آزادی و من برده
یادم می افته وقتی که زمین رو رنگ می کردم
برای خنده و تفریح دلا رو سنگ می کردم
می گفتم زندگی اینه که گرگ قصه ها باشی
نباید مثل یک بره تو این دنیا رها باشی
ولی تو اتفاق افتاد منو از من جدا کردی
تو دادی فکرمو بر باد منو ساده صدا کردی
حالا میری تو از پیشم من و آینه چه تنهائیم
به دنیا زل زدیم حالا نه دیروزیم نه فردائیم
توی این بی زمانی ها می فهمم زندگی اینه
عقاب قصه هم باشی یه روز بالاتو می چینه