فراموشی
واسه فراموش کردنت
بگو باید چی کار کنم
چه کاری با غریبیِ
این دلِ بیقرار کنم
واسه بریدن از چشات
من به کجا خیره بشم
شکلِ کدوم آدمی که
هم کوره هم پیره بشم
خودت بگو کجا برم
بگو با کی حرف بزنم
واسه فراموش کردنت
من از چیا دل بکنم
خودت بگو کدوم غروب
مرهمِ هق هقم میشه
واسه فراموش کردنت
باید بسوزم از ریشه
وقتی بریدم از همه
پناهِ بی کسیم کیه
وقتی که شونه ی تو نیس
درمونِ دردِ من چیه
اگه فراموشی خوبه
من اعتراضی ندارم
فقط میخوام با دستِ تو
چشاموُ رو هم بزارم