تاوان
این خنده ها تاوان اشکاته … نمی بینی؟
می خندم اما از درون داغونِ داغونم
دارم می افتم از نفس … اما نمی میرم
می خوام فراموشت کنم اما نمی تونم…
می خندم اما صورتم با بغض می خنده
چشمای من آبستن پاییز و بارونه
درگیر یک آرامش ماقبل طوفانم
حال منو حتی خداتونم نمی دونه!
وقتی شکستم قلبتو، آهسته جون دادم
این تکّه ای از پازلِ دیوونگی هامه!
لک های روی بالشم رو خوب می فهمی
وقتی که میدونی همش ریمل رو چشمامه!
این شعرها مثل خودم معنا ندارن،پس
رد شو ازین حرفای بی مفهوم تکراری
من بی تفاوت می نویسم که: خدا حافظ
تو بی تفاوت تر بخون . . .
. . .