دوزخ
تو این دوزخ که آتیشش هزارون ساله یخ بسته
هزارون ساله تبعیدم ، هزارون سالِ پیوسته
مجازاتم چه سنگینه ، بـدون هیچ تـقـصیری
چه بیرحمانه میمونی ، چه بیرحمانه تر میری
به عشقت اعتمادی نیست،به این دستا به این بوسه
که این احساس تـوخالی به سرعـت داره می پـوسه
نگاهم میکنی اما نگات از جنس سابق نیست
دلم درگیر چشماته ، دلت با من موافق نیست
تو این سرمای آدمکش که این دوزخ به پا کرده
محاله مثل سابق شی ، محاله عشق برگرده
یه کاری کن که راحت شم، همین حالا که میتونی
یه کـم رو راسـت تـر بـاش و بگو خیـلی پشیـمونی
بگو حرفاتو مثل من، بدون ترس، بی پرده
که اینجـا آخـرین حـد تـوانـایـی ایـن مرده