تموم سال پاییزه…
نشستیم پیش هم اما
دلامون بدجوری سرده
دیگه اون حسه رؤیایی
به اینجا برنمیگرده
صدای باد میپیچه
تموم سال پاییزه
درخت عشقمون نم نم
داره برگاشو میریزه
نه میتونی ازم رد شی
نه میتونم ازت رد شم
تو با من بد نبودی تا
بتونم با نگات بد شم
رو لبهامون گل خندس
گل لبخند اجباری
شدیم بازیچه ی دست
شبو روزای تکراری
سکوت محض این خونه
تموم حرف بین ماست
داریم افسرده تر میشیم
ببین از حالمون پیداست
نه هم صحبت نه تنهاییم
تو برزخ بودنم سخته
بیا باور کنیم اینو
که عشق از بین ما رفته
دیگه احساس دستامون
چیزی جز حس عادت نیست
واسه رفتن از ازین خونه
نیازی به شهامت نیست
نه میتونی ازم رد شی
نه میتونم ازت رد شم
تو با من بد نبودی تا
بتونم با نگات بد شم
رضا معظمی