کرگدن…
کابوسو پاره کن شبو از بیخ جر بده
خسته م شبیه کرگدن پیر توو لجن
درگیر دست و پا زدنم از هراس مرگ
باحس یک دوئل تو نبرد "خودم" و "من"!
من مثل یک قشون به تاراج رفته ام
زخمی وبی تفاوت ومأیوس و بی رمق
مشتای محکمت روبه سمتم هدف نگیر
وقتی که پا نمیشم و مغلوبم و دمق
دستامو پس نزن به یه کشتار تن نده
آتیش قتل کرگــدنـار و به پا نکن
یک لحظه هم که هست به نیمه ت امون بده
از تو،من خودت رو یه بارم جدا نکن
(مثل یک کرگدن پیر پر از خستگی ام
تو رگم نطفه ی اعدام خودم بسته شده
من دقیقن خود اون کرگدنم توی لجن
که نمی میره و از بوی تنش خسته شده)
باید خلاص شم، نه نباید فرو برم!
من با خودم یه مردو به مرداب میکشم
کاری نکن، فقط شبو از بیخ جر بده!
دارم سقوط میکنم از روی بالشم!
تهدید میکنم به خودم ذهن خستمو
کابوس مرگ توی لجنزار و می تنم
این واقعیته… نه… فقط یک فریب نیست!
من قبل مردنم رگ دستامو می زنم
تختم شبیه مسلخه می بلعه جسممو
تختم شبیه جنگله من کرگدن شدم
خستم،پر از توهم و احساس مردنم
کابوس و پاره کن، من_بیمار بی خودم
(مثل یک کرگدن پیر پراز خستگی ام
توو رگم نطفه ی اعدام خودم بسته شده
من دقیقن خود اون کرگدنم توی لجن
که نمی میره و از بوی تنش خسته شده)
محسن رمضانی