بگو هستی یا من می رم ؟!؟
من از چشمات گریزونم ، که تیزه مثل شمشیره
نشستن رو به روی تو ، برام سخت و نفس گیره
آره من عاشقت بودم ، ولی رفتم از آغوشت
تو این بیراهه ی تاریک ، شدم فانوس خاموشت
درسته با تو بد کردم ، تو رو تا مرز غم بردم
ولی دل دل نکن انقدر ، دیگه بسه کم آوردم
بگیر تصمیمتو جونم ، بگو هستی یا من می رم ؟!؟
که هر چی باشه رو چشمام ، بهونه هم نمی گیرم
یه کم چشماتو آروم کن ، بگو انقدر نگن پستم
با اینکه خیلی بد بودم ، بگو کاری ندن دستم
چه جوری می شه جبران کرد ، چه جوری می شه برگردوند
همه روزا رو از اول ، دوباره تو نگاهت خوند
فقط دوست داشتن محض و نه این سنگینیه بی مرز
به نامت باشه قلب من ، نره دیگه نگاهم هرز
بهم فرصت بده بازم ، تا از یادت بره سابق
بسازم پیش چشم تو ، یه مرد عاشق ِ عاشق