چراغ نفتی
چراغ نفتی
کلاس اتیش گرفتو مرگ… نشست رو نیمکت چوبی…
معلم جون چشام بستست… داری رو تخته میکوبی؟!…
پلاستیکی شده چهرم… گچ رنگی فقط رنگه!…
چه معنی داره زیبایی؟…تا ارایش روی سنگه…
نمیشه زخم من ترمیم…با اینکه پانسمان کردن…
یه مخروبه بدون سقف!…چه فایده مبلمان کردن…
چه سیرک جالبی میشه…جوونی رو بدون دست…
تصور کن سر میدون…با دندون بند کفش میبست…
صدای مادرم میگه…نگاه شهر رو من زومه…
ستارم ای دلم میخواد…یهو گمشی تو منظومه…
تو زنگ اخر خندم…چراغ نفتی نمیخندید…
واسه در رفتن از شوکم…چرا پاهام نمیجنگید؟!….
خدا مشق شبم انگار…دیگه با نور شمعی نیست…
خدا جون حق دوستامم…یه مرگ دسته جمعی نیست…