دلنشین ترین سکوت
وقتی اعجاز حضورت میشه آفت واسه دینم
مومنانه جون میبازه پیش چشم تو یقینم
چشم تو میشه کتاب و عشق تو آیین و مذهب
روی سجاده ی خواهش تو نماز منی هر شب
وقتی دستای نحیفت میکِشن آروم به بندم
تو حریمِ امن دستات من رها مثله پرَندم
این پرنده رو با حرفات پر نده از آشیونه
بذار تاخون تو رگاشه توی آغوشت بمونه
وقتیکه عطر نفسهات با نفسهام میشه مانوس
گُر میگیرن از تب ما این شبای سرد و مایوس
دلنشین ترین سکوتو توی گوش هم میخونیم
رهسپار خونه ی صبح پا به پای هم میمونیم
توی قلبمون یه باغه خیسه لمسه دسته بارون
شهرشب پر از چراغه واسه جشن خنده هامون
. . .