نبضِ شرقی
اگه ذراتِ وجودم
تویِ شعرِ من بپاشه
شاید این شعرِ برهنه
لایقِ عشقِ تو باشه
تویی نبضِ شرقیِ من
که توو رگهام جون میگیره
طپشایِ بودنِ من
بی تو و عشقت میمیره
میدونم بدونِ تو من
هر جا باشم خیلی تنهام
سر میزارم رویِ شونت
خاکِ خوبِ خاطره هام
هر چی دارم از تو دارم
ای وطن ای نو بهارم
تویِ جاده ی امیدم
تویی تنها تک سوارم
واسه تو جونمو میدم
پیشکشی خیلی حقیره
ای که معنیِ حقیقت
از تو سر چشمه میگیره
تو که تعبیرِ نجاتی
واسه خوابِ با تو بودن
تفسیرِ دقیقِ عشقِ
واسه خاکِت جون سپردن
منم از تبار آرش
نسل پاکِ زاده ی پارس
که نمیده دستِ دشمن
این خلیجِ تا ابد فارس
فروردین ۹۱
پ.ن:سلام.این شعر برام یه خاطره ی جالبه. یه شب چهارشنبه که به دلیل خستگی زود خوابیده بودم نزدیکای ساعت ۱۰ شب گوشیم زنگ خورد که برادر دوستم بود.گفت یکی از دوستای خواننده اش یه شعر می خواد با همچین مضمونی و عجله داره و تا شنبه صبح باید حاضر بشه و منم که تو عالم خواب و بیداری بودم و تازه چون خیلی خونه این دوستم میرفتم و با داداشش رودربایستی داشتم نفهمیدم که چی شد قول دادم حاضر میکنم.پنجشنبه ام گذشت و تازه جمعه صبح یاد قولم افتادم و گفتم عجب غلطی کردم! شب دوستم سراغه شعر و گرفت گفتم صبح اس ام اس میکنم.ده شب اومدم خوابگاه و تا ساعت ۱۲ فقط داشتم به خودم میگفتم مرض داشتی قول دادی! ساعت ۱۲ بود گفتم اینطوری نمیشه. با گیتار زدم بیرون و با هر بدبختی بعد یه سزارین ادبی یه بیت نوشتم.اومدم اتاق یه چایی خوردم دوباره زدم بیرون.خلاصه با هر مکافاتی بود بیت بیت تا ساعت ۴ صبح تمومش کردم و واسش فرستادم.چقد چایی خوردم آخه بیرون خیلی سرد بود! خدارو شکر از شعر خوششون اومد.امیدوارم شمام خوشتون اومده باشه.ولی جالبه این همه خواننده عجله داشت هنوز کار خاصی نکرده!