عاشق
وسط دنیا نشستم
من عجایب زمینم
هرم ِ مصر، باغ بابل
یکمی دیوار چینم
توی قلبم تخت جمشید
مثل واقعیش شکسته
من خرابه ای سیاهم
که تو روحم غم نشسته
هرمم پر از هزار تو
خودمو نمی شناسم
من ابوالهول زمانم
تو معما شدی واسم
باغ بابلم ، معلق
من حقیقتی ندارم
وقتی میری از کنارم
توی تاریخ پا می زارم
پشت پنجره می شینم
خاطره هامو می بینم
وقتی نیستی تو کنارم
من همون دیوار چینم
که تو تنهایی نشستم
دورمو به دنیا بستم
شدم گورستان تاریخ
وقتی دنبال تو گشتم
تو خیالم از نگاهت
داشتم تاج محل می ساختم
آخه اومدی تو قلبم
تخت جمشیدمو باختم
وقتی پایِ لرزه تو
موقه(ع) رفتنت شکستم
مُردم و آتیش گرفتم
شهر سوخته ای که هستم
خالیم حرفی ندارم
من سکوت برزیلم
یه مجسمه از عیسی
که بزرگمو ذلیلم
بی تمدن توی کوهم
من صلابتی ندارم
شهر پترا، سرد و تنها
تشنه تو، که بیدارم
وسط دنیا نشستم
من عجایب زمینم
قلب من اما شکسته
من یه عاشقم، همینم.