تبعید
باید از دور چشماتو ببینم
باید دلتنگیو طاقت بیارم
باید هر شب بپیچه توُ اتاقم
طنینِ گریه کردن هایِ تارم
باید نامرئی باشم تا نبینی
همیشه مثل سایه پا به پاتم
تو رویامو شبا ممنوع کردی
من دیوونه هر شب چش براتم
“دیگه راهی واسه برگشتنم نیست!”
با این جمله تو رو ازدست دادم
با اون زهری که از لبهات خوردم
همون بوسه که طعمش مونده یادم
“دیگه راهی واسه برگشتنت نیست ”
دارم هر روز و هر شب می نویسم
اینو با تیغ روی قلب زخمیم
اینو با خون توی شعرای خیسم
باید تسلیم این تقدیر باشی
که راحت شه برات از یاد بردن
باید تسلیم این تقدیر باشم
که ممکن شه برام یک عمر مردن !
اگه ازتو، ازآغوشت گذشتم
اگه که ساکتم ،خیلی صبورم
دارم دلتنگیو طاقت میارم
به جرم خام بودن توُ تنورم
عزیزم این واسه آرامش توست
نگو به عشق من تردید کردی
ازت دورم ولی به احترامت
تو به دوری منو تبعید کردی !