یک روز
یک روز میرَم از کنارِ خاطراتِت
دوباره مثلِ اولا مغرور می شَم
روزی که خسته می کنه منُ دروغات
قربانیِ نا خواسته ی عبور می شَم
روزی که از قصرِ بزرگِ آرزو ها
چیزی به جُز حرفای تو خالی نمونده
خاکسترم رو می بَرَم با خود از اینجا
روزی که کارات ریشه ی صبرُ سوزونده
چشمامُ می بَندَم مثه تو روی هر چیز
می فهمی عشق اونجوری که می گُفتَنَم نیست
من میرَم ُ دلتنگ می شیُ پشیمون
روزی که هیچ راهی واسه برگشتَنَم نیست