تنبیه…
بزن راحت شم از این مرگ تدریجی…
بده جرات به دستاتو … تمومش کن!
بزن … اینجوری مردن عالمی داره!
یه گوله س تو خشابت خب حرومش کن!
بگیر این انتقامو-حقته – از من
بزن .. رگبار تندو رو تنم ول کن
منو بشکن .. منو که … اَه! تمومش کن
بزن … بشکن … طلسم دردو باطل کن!
ببین! من راضی ام … راضی به این تنبیه
فقط اون ماشه رو خالی کنی بسّه!
نترس از من بزن…- اینجوری آرومم-
به دستاتم اگر حالی کنی بسّه!
من اینجا روبروتم … این کجاش سخته …
چرا خشکت زده؟ ماسیدی انگار منگ !
چرا ماتی ؟ چرا دستات می لرزن؟
بکش اون ماشه رو … اون ماشه رو … اون… { بنگ }
آذر ۸۸