دستایٍ تو ، پنهونه بین این همه خاک
دستایٍ تو ، پنهونه بین این همه خاک
انگار که میخوای دست دنیا رو بگیری
واسه سفر، امروز خدا حافظ نگفتی
خیلی برا تو زوده که اینجا بمیری
باور نکردم، یعنی سخته باورش که
چشمای تو، امروز خورشیدو ندیدن
یه سقف و دیوار که با هم یه خونه میشن
دستاتو از دستای این دنیا بریدن
یه ساعت زخمی هنوزم روی دیوار
میگه بلند شو، خونه امروز سوت و کوره
امروز خدا هم با زبون ساده گفتش
فاصله مون تا پیش اون یک عمر دوره
(سهیل شکری )